در اول دی ماه سال ۱۳۸۰، برهانالدین ربانی، رئیس جمهوری در تبعید افغانستان، که با سقوط طالبان دوباره وارد ارگ ریاست جمهوری شده بود، قدرت را رسما به حامد کرزی، رئیس حکومت موقت انتقال داد.
پس از سقوط طالبان توسط ائتلاف نیروهای ناتو و همکاری مجاهدین افغان، مجاهدین سریعا وارد شهرها شدند و آنها را تصرف کردند. هرچند در اوایل گفته میشد که مجاهدین حق ندارند وارد کابل شوند و دوباره جنگ قدرت شعلهور شود، اما مجاهدین هم کابل و هم دیگر شهرهای بزرگ افغانستان را تصرف کردند، و آقای ربانی دوباره بر تخت حکومتداری نشست. اما در آغاز دسامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، اجلاس بُن که در آن نمایندگان گروهها، احزاب، جریانها و شخصیتهای مهم افغانستان، ازجمله کسانی که سالیان دراز در افغانستان حضور نداشتند، حامد کرزی را به عنوان رئیس حکومت موقت افغانستان تعیین کردند. آقای کرزی در ۲۲ دسامبر سال ۲۰۰۱ حکومت را رسما از برهانالدین ربانی تحویل گرفت و همانجا سوگند وفاداری خورد. آن حرکت، نخستین انتقال قدرت مسالمتآمیز در تاریخ افغانستان بود. هرچند پیش از این نیز در سال ۱۳۷۱ صبغتالله مجددی، رهبر حزب نجات ملی افغانستان، قدرت را به برهانالدین ربانی سپرده بود، اما وی تا آخرین لحظه راضی به کنارهگیری از قدرت نبود و تلاش زیادی کرد تا آن انتقال انجام نگیرد.
حامد کرزی یک سال حکومت موقت را در افغانستان رهبری کرد و پس از آن، بیش از یک سال نیز رهبری حکومت انتقالی را بر عهده گرفت. پس از آن، در سال ۲۰۰۴ در اولین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان خود را نامزد کرد و پس از دست و پنجه نرم کردن با شانزده نامزد دیگر، با اکثریت آرا، به عنوان نخستین رئیس جمهوری منتخب مردم انتخاب شد. وی سپس در سال ۲۰۰۹، طبق قانون یک بار دیگر نیز برای به دست آوردن دوباره کرسی ریاست جمهوری آماده مبارزه با دیگر رقیبان شد و پس از یک انتخابات جنجالی و رفتن به دور دوم و انصراف دکتر عبدالله عبدالله از ادامه رقابت، مجددا به عنوان رئیس جمهوری افغانستان تعیین شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
حامد کرزی در سال ۲۰۱۴ به طور مسالمتآمیز قدرت را به رئیس جمهوری بعدی انتقال داد، ولی بحران انتخاباتی آن سال نگذاشت تا شیرینی کرسی ریاست جمهوری به کام یک نفر مزه دهد. بر آن مبنا و در نتیجه مداخله ایالات متحده امریکا و سازمان ملل متحد، ساختار جدید «حکومت وحدت ملی» به وجود آمد.
حامد کرزی در دوران حکمروایی سیزده ساله خود، مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرد. او زمانی کاخ ریاست جمهوری را زیر مدیریت خود آورد که اتاقهای آن حتی قالی هم نداشت. حمایتهای امریکا و جامعه جهانی، سیلی از امکانات مادی را به سوی افغانستان جاری کرد. بر اساس گزارش سربازرس پروژههای انکشافی ایالات متحده در افغانستان، امریکا نزدیک به یک تریلیون دلار در آن کشور هزینه کرده است. از سوی دیگر، کشورهای دیگر جامعه جهانی نیز که متعهد یاری به افغانستان شده بودند، کمکهای خود را به آن کشور سرازیر کردند.
افغانستان و هجده سال چالشِ نبودِ ظرفیت
چنانچه ظرفیت بهرهگیری از امکانات مادی در جریانهای سیاسی ، اقتصادی، و نیروهای حاکم بر کشور موجود میبود، کمکهای سخاوتمندانه امریکا و جامعه جهانی میتوانست افغانستان را به سرعت تبدیل به یک کشور مرفه و رو به رشد تبدیل کند. اما متاسفانه عدم مدیریت درست و نبودِ ظرفیتهای لازم برای مدیریت حجم وسیع و پراکنده کمکها، باعث شد تا بخش اعظمی از آن هدر برود. نبود ظرفیت برای تنظیم کمکها در افغانستان، به جای آن که فقر دامنگیر را در این کشور کاهش دهد، نسل جدیدی از «مولتیمیلیونر»ها را در افغانستان به وجود آورد. این قشر تازه بهدوران رسیده، با استفاده از شیوههای مختلف با خارجیها در ارتباط قرار گرفتند و با گرفتن پروژههای انکشافی، به ثروتهای نجومی دست یافتند. سطح فساد در افغانستان ناگهان به بالاترین حد خود رسید و آن را در صدر جدول کشورهای فاسد جهان نشاند. حامد کرزی، با توجه به تصمیمهای کنفرانس بن، به ایجاد نیروهای امنیتی جدید دست یازید و تمامی نیروها و نهادهای نظامی گذشته منحل شدند. اما ایجاد نیروهای ارتش ملی و پلیس ملی نتوانست جلو شکلگیری دوباره هستههای طالبان را در افغانستان بگیرد. بار دیگر آتش جنگ در گوشه و کنار کشور شعلهور شد و طالبان اندک اندک مدعی تصرف کامل افغانستان و ایجاد و تحکیم «امارت» خود در آن کشور شدند. آن مدعیات و تلاشهای خونین به جایی نرسید، اما کاملا هم از میان نرفت و مردم افغانستان و ساختارهای حکومتی آن، آمریکا و بسیاری از دیگر کشورها و نهادهای جهانی، همچنان با طالبان و دیگر معضلاتِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در آن کشور درگیرند.
با این حال، هجده سال گذشته زمینهساز فرصتهای خوب نیز بود. افغانستان با تمامی جهان مرتبط شد. ویرانههای به جا مانده از جنگ طولانی داخلی، بازسازی یا نوسازی شد. ارتباطات در بهترین سطح آن در افغانستان ایجاد شد و ملیاردها دلار سرمایهگذاری از سوی بخش خصوصی به اقتصاد آن کشور تزریق شد.
یک نگاه اجمالی پس از نزدیک به دو دهه، نشان میدهد که افغانستان هنوز هم چنان که توقع میرفت، رونق و رشد اقتصادی را تجربه نکرده است. هزینه کردن سرمایههای بالغ بر میلیاردها دلار، میتوانست فرصت مناسبی برای پیریزی اقتصادی با هدف ایجاد صنایع بنیادی و رفاه نسبی اجتماعی در آن کشور ایجاد کند. اما ظاهرا چنین مینماید که فرصتها و امکانات دیگر، یا در آن حدی نبوده است که بتوان با آن زمینه رشد اقتصادی را میسر کند، یا عواملی، از جمله نبودِ ظرفیت در امر مدیریت و تداوم درگیریهای چندجانبه، بخش مهمی از آن فرصتها و امکانات را هدر داده است.
اکنون، در آستانه هجدهمین سال انتقال مسالمتآمیز قدرت در افغانستان، به نظر میرسد که جامعه و نیروهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن، قدمهای لرزان و کوتاهی در مسیر رشد برداشته است، ولی با این حال، علیرغم تلاشهای چندجانبه برای بهتر شدن وضعیت کشور، هنوز هم در همان پیچوخمهای اولیه راه باقی ماندهایم.